ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
معلم پای تخته داد می زد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسیها ،
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وان یکی در گوشه ای دیگر " جوانان " را ورق می زد
برای اینکه بی خود ، های و هوی می کرد و با آن شور بی پایان ،
تساویهای جبری را نشان می داد
با خطی خوانا بر روی تخته ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین نوشت : یک با یک برابر است .
از میان جمع شاگردان یکی برخاست ، همیشه یکنفر باید بپاخیزد ...
به آرامی سخن سر داد :
تساوی اشتباهی فاحش و محض است !
نگاه بچه ها ناگه به یکسو خیره و گشت و
معلم مات برجا ماند .
و او پرسید : اگر یک فرد انسان ، واحد یک بود ،
آیا باز یک با یک برابر بود ؟
سکوت مدهشی بود و سوالی سخت .
معلم خشمگین فریاد زد : آری برابر بود !
و او با پوزخندی گفت :
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه
قلب پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه صورت نقره گون ، چون قرص مه می داشت بالا بود
وان سیه چرده که می نالید پایین بود
اگر یک فرد انسان واحد یک بود ، این تساوی زیر و رو می شد
حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفتخواران از کجا آماده می گردید ؟
یا چه کس دیوار چینها را بنا می کرد ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد ؟
یا که زیر ضربت شلاق له می گشت ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟
معلم ناله آسا گفت :
بچه ها در جزوه های خویش بنویسید ، " یک با یک برابر نیست ... "
شعر : خسرو گلسرخی
کتاب : ای سرزمین من
به کوشش : کاوه گوهرین
* * * *
در فروردین ماه 1352 با نفوذ ساواک به یک محفل روشنفکری ، که گلسرخی نیز با آن مرتبط بود ، شاعر به همراه عده ای دیگر به اتهام قصد اعدام انقلابی شاه دستگیر و روانه سیاهچاله های اوین شد ؛ او و " کرامت الله دانشیان " محکوم به اعدام شدند و در سحرگاه بیست و هشتم بهمن ماه 1352 و در میدان " چیت گر " تیر باران شدند .
دادگاه نظامی – خسرو گلسرخی – آخرین گفته ها :
(( به نام نامی مردم ؛ من در دادگاهی که نه قانونی بودن و نه صلاحیت آن را قبول داردم ، از خود دفاع نمی کنم . به عنوان یک مارکسییت ، خطابم با خلق و تاریخ است. هر چه شما بر من بیشتر بتازید من بیشتر بر خود می بالم ، چرا که هر چه از شما دورتر باشم ، به مردم نزدیکترم و هر چه کینه ی شما به من و عقایدم شدیدتر باشد ، لطف و حمایت توده مردم از من قوی تر است. حتی اگر مرا به گور بسپارید که خواهید سپرد ، مردم از جسدم پرچم و سرود می سازند. ))
او در ادامه گفت : (( زندگی امام حسین ، نمودار زندگی کنونی ماست که جان بر کف برای خلقهای محروم میهن خود ، در این دادگاه محاکمه می شویم. او در اقلیت بود و یزید ، بارگاه و قشون و حکومت و قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد. هر چند که یزید گوشه ای از تایخ را اشغال کرد ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد ، راه حسین و پایداری او بود نه حکومت یزید. آنچه را که خلقها تکرار کردند و می کنند راه حسین است. ))
وقتی دادگاه نظامی حکم اعدام گلسرخی و دانشیان را قرائت کرد آن دو فقط لبخند زدند و بعد دست یکدیگر را به گرمی فشردند و در آغوش هم فرو رفتند .