جشن مهرگان ، سپندار مذگان ، والنتاین و تشنگی فرهنگی

 

 

مطلب زیر خلاصه شده ی مقاله ای است که در وبلاگ کانون پژوهشهای ایران شناختی ( http://www.iranshenakht.blogspot.com ) با نام "روز ِ مهر ِ " ایرانیان و "روز ِ وَلِنتاین" مسیحیانآورده شده است . قبل از اینکه روی یکی از لینکهای این مطلب کلیلک کنید این سخن مهندس بازرگان را به یاد داشته باشیم که : اول ایرانیم و بعد مسلمان ! ( از هر کیش و آیینی که هستیم ، هموطن بودن خود را فراموش نکنیم ) این نکته را برای این یادآور شدم که در قسمتهایی از این مقاله در وبلاگ ذکر شده ، شاید اینگونه به نظر برسد که دعوا بیشتر بر سر اشاعه ی دین است نه فرهنگ ایرانی و جشنهای باستانی آن . جا دارد از دوست خوبم " بهزاد منسوجی اول " تشکر کنم که راجع به این مطلب صحبت کرد و من دیگر منتظر ایمیلش در این زمینه نماندم و خود در اینترنت جستجو کردم .

 

26 بهمن ماه (14 فوریه) : والنتاین

والنتاین که جشن عشاق یا روز پسر نیز نامیده می شود ، همه ساله در 14 ماه فوریه توسط مسیحیها گرامی داشته می شود . 14 فوریه بر اساس یک باور قرون وسطایی روز جفت گیری پرندگان است.

از سوی دیگر مشهور است که در دهه سوم مسیحی در رم و در زمان امپراتوری « کلادیوس دوم » کشیشی به نام والنتیوس یا « والنتاین » که بعد ها به نام « سنت والنتاین » یا « والنتاین مقدس » معروف شد ، بر خلاف دستور صریح امپراتور ، دختران و پسران را به عقد هم در می آورد. در آن زمان امپراتور رم تصور می کرد که سربازن مجرد ، نسبت به سربازان دارای همسر ، جنگجویان بهتری هستند ، از این روی ازدواج را برای سربازان خود ممنوع کرده بود.

امپراتور از این خودسری والنتاین رنجید و دستور بازداشت او را صادر کرد.اما والنتاین در زندان هم بیکار ننشست و به دختر کور زندانبان خود دل بست و در پایین اولین نامه عاشقانه به آن دختر ، نوشت: « از طرف والنتاین تو ... »

ولی گروه دیگر معتقدند که جشن روز والنتاین یک رسم قدیمی است که ریشه در یک جشنواره ( فستیوال ) رمی دارد. رمی های غیر مسیحی در میانه ماه فوریه که برای آنها آغاز بهار بود یک جشنواره به نام « لوپرکالیا » ( Lupercalia ) داشتند. در بخشی از این جشنواره دخترها نام خود را می نوشتند و درون جعبه ای می انداختند و پس از آن هر پسر یک نام را به صورت شانسی از درون جعبه بر می داشت. به این ترتیب آن دو در طول جشنواره به عنوان دوست پسر و دوست دختر با هم بودند. البته در مواردی این دوستی به ازدواج هم می انجامید. بعد ها کلیسا تصمیم گرفت که این جشنواره را به نفع خود مصادره کند و به یک جشن مسیحی و یادبود روز اعدام کشیش سنت والنتاین تبدیل کند .

(دکتر شاهین سپنتا از اصفهان)

 

16 مهرماه : جشن مهرگان

مهرگان روز عشاق در فرهنگ ایرانی است . یکی از آیین هایی که در روز جشن مهرگان بیش از روزهای دیگر به آن توجه می شود ، مهرورزی و ابراز عشق به همه همنوعان و نزدیکان ، بستگان و دوستان است و افراد به آنانی که عشق می ورزند ، هدیه های گوناگون از جمله دسته ای گل بنفشه هدیه می دهند. و اما ذکر دو نکته را ضروری می دانم .نکته نخست این که برخی از دوستان می کوشند تا روز جشن اسفندگان را به عنوان روز والنتاین ایرانی معرفی کنند . اما نباید فراموش کرد که روز اسفندگان روز زن در فرهنگ ایرانی است و هیچ ارتباطی با والنتاین و پیوند مادی بین یک زوج جوان ندارد. هر چند که ممکن است از نظر زمانی ( به صورت اتفاقی ) نزدیکی داشته باشند.

نکته بسیار مهم دیگر تفاوت بنیادین بین مهرگان و والنتاین است . مهرگان بر بنیان مهرورزی آگاهانه و خردورزانه و پایدار بر یک پیمان مستحکم اخلاقی بین دو دلداده استوار است. اما والنتاین بیشتر مروج عشق های کوچه بازاری و سطحی است . (دکتر شاهین سپنتا از اصفهان )

برای دانستن بیشتر درباره روز عشاق در فرهنگ ایرانی به آرشیو نشانی زیر بروید :

 

www.drshahisepanta.persianblog.com

 

( 5 اسفند در گاهشمار باستانی ) 29 بهمن ماه : سپندار مذگان

"سپندار مذگان" یا "اسفندار مذگان" . فلسفه بزرگداشتن این روز به عنوان "روز عشق" به این صورت بوده است که در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. بعنوان مثال روز اول "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی "بهترین راستی و پاکی" که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی "شاهی و فرمانروایی آرمانی" که خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است. سپندار مذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان "اسپندار مذگان" را بعنوان نماد عشق می پنداشتند. در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می شده است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می شد، جشنی ترتیب می دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمین روز هر ماه ، "مهر" نام داشت و در ماه مهر، "مهرگان" لقب می گرفت. همین طور روز پنجم هر ماه "سپندار مذ" یا "اسفندار مذ" نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم "اسفندار مذ" نام داشت، جشنی با همین عنوان می گرفتند. "سپندار مذگان" جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می کردند .

شاید هنوز دیر نشده باشد که روز عشق را از 26 بهمن ( Valentine) به 29 بهمن (سپندار مذگان ایرانیان باستان) منتقل کنیم. ( منبع zendehrood.com )

بانو ساناز علوی از سیدنی (به گُفتاوَرد از خانم سارا از تارنمای کلوب که خود، آن را از تارنمای زنده رود برگرفته است )

 

حرفهای خودم :

همه در مورد فرهنگ بسیار صحبت می کنیم ، اما کمتر کسی است که بیاید در مورد لغت فرهنگ و در واقع معنی آن صحبت کند . می گوییم آموزگاران ما فرهنگی هستند ، اما به درستی چه فرهنگی در مدارس ما به دانش آموزان ، آموزش داده می شود . دانش آموزی که نمی داند فرهنگ یعنی چه ؟ زمانی که بهترین فرصت برای شکل دهی جامعه ی آینده هست به فراموشی می سپاریم و آنوقت می گوییم چرا این نسل اینگونه هستند و نمی گوییم چرا اینگونه شدند ؟ از فرهنگ خود هیچ نمی گوییم و انسانهایی تشنه را ، در جامعه ای با فرهنگ پنهان رها می کنیم و از آنها انتظار داریم ، مجذوب چشمه های فرهنگی دیگر کشورها نشوند !

از پدر و مادر خود می پرسیم : چرا جامعه ی ما باید چنین باشد ؟ و آنها را ملزم به پاسخ دادن می دانیم ، و حال این را نیز باید بدانیم که پرسش نسل آینده نیز ، از ما به عنوان پدر و مادر همین است .

نگهداری و پرورش جامعه به عهده ی من و تو ست . می توانی نسبت به جامعه ات بی تفاوت باشی ، اما فرزند تو ، کسی است که می خواهد به عنوان نسل آینده در همین جامعه زندگی کند و تویی که باید پاسخگو ی او باشی ! و تویی که حق شکایت نداری !

عده ای خود را متمدن و مطابق زمانه می دانند و دیگران را کهنه پرست و اُمـُل ، و آنهایی که لقب اُمــُل می گیرند آن عده ی دیگر را ، بی فرهنگ و غرب زده خطاب می کنند ، و حال اگر از هر کدام بپرسی از تمدن ، از تمدن جامعه ای که در آن زندگی کرده ای ، از فرهنگت ، از دین و آیینت چه می دانی ؟ فقط کلی گویی ، کلی گویی .

و اگر بپرسی برای جامعه ات چه کرده ای ؟ سکوت ، سکوت

 

( نپرسید کشورتان چه کاری برای شما می تواند بکند ، بپرسید شما چه کاری می توانید برای کشورتان بکنید ( جبران خلیل جبران ) )

 

زمستان

آهنگ وبلاگ برای مدتی عوض شد ؛  در مورد شعر ، تشبیهاتش بسیار زیباست . شاعر باید دیدش به اطراف ، متفاوت با دیگران باشد . در پناه خدا 

 

سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت ، سرها در گریبان است .

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را .

نگه جز پیش پا را دید ، نتواند ، که ره تاریک و لغزان است .

و گر دست محبت سوی کس یازی  ، به اکراه آورد دست از بغل بیرون ؛ که سرما سخت سوزان است .

نفس کز گرمگاه سینه میاید برون ، ابری شود تاریک .

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت .

نفس کاینست ، پس دیگر چه داری چشم ، زچشم دوستان دور یا نزدیک ؟

 

مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین !

هوا بس ناجوانمردانه سردست ... آی ... دمت گرم و سرت خوش باد !

سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای !

منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش ِ مغموم .

منم من ، سنگ تیپا خورده ی رنجور .

منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور .

 

نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بی رنگ بی رنگم .

بیا بگشای در ، بگشای ، دل تنگم .

حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد .

تگرگی نیست ، مرگی نیست .

صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است .

 

من آمدستم وام بگزارم . حسابت را کنار جام بگذارم .

چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟

فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست .

حریفا ! گوش ِ سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان ست .

و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده ، به تابوتِ ستبر ِ نُه توی ِ مرگ اندود . پنهان است .

حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است .

 

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت .

هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان ، نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین ، درختان اسکلتهای بلور آجین ، زمین دل مرده ، سقف آسمان کوتاه ، غبار آلوده مهر و ماه ، زمستان است .

 

تهران دی ماه – 1334 - مهدی اخوان ثالث ( م . امید )

کتاب زمستان

 

و دو سخن از جبران خلیل جبران :

( ای مردمان اُ رفالِس ، شما می توانید دُهُل را در پلاس بپیچید و سیمهای ساز را باز کنید ، اما کیست که بتواند چکاوک را از خواندن باز دارد ؟ ( کتاب پیامبر ) )

( نپرسید کشورتان چه کاری برای شما می تواند بکند ، بپرسید شما چه کاری می توانید برای کشورتان بکنید )

 

حرفهای خودم :

 الان میدان محسنی دیدن دارد ، شام غریبان حسین ( ع ) است . همیشه عادت کرده ایم صورت مسئله را پاک کنیم و آنوقت به دنبال پاسخ به پرسشی باشیم که سوالش را نمی دانیم ! و فقط می گوییم : چرا چنین است ؟ و نمی گوییم : چرا چنین شد ؟