زمستان

آهنگ وبلاگ برای مدتی عوض شد ؛  در مورد شعر ، تشبیهاتش بسیار زیباست . شاعر باید دیدش به اطراف ، متفاوت با دیگران باشد . در پناه خدا 

 

سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت ، سرها در گریبان است .

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را .

نگه جز پیش پا را دید ، نتواند ، که ره تاریک و لغزان است .

و گر دست محبت سوی کس یازی  ، به اکراه آورد دست از بغل بیرون ؛ که سرما سخت سوزان است .

نفس کز گرمگاه سینه میاید برون ، ابری شود تاریک .

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت .

نفس کاینست ، پس دیگر چه داری چشم ، زچشم دوستان دور یا نزدیک ؟

 

مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین !

هوا بس ناجوانمردانه سردست ... آی ... دمت گرم و سرت خوش باد !

سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای !

منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش ِ مغموم .

منم من ، سنگ تیپا خورده ی رنجور .

منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور .

 

نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بی رنگ بی رنگم .

بیا بگشای در ، بگشای ، دل تنگم .

حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد .

تگرگی نیست ، مرگی نیست .

صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است .

 

من آمدستم وام بگزارم . حسابت را کنار جام بگذارم .

چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟

فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست .

حریفا ! گوش ِ سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان ست .

و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده ، به تابوتِ ستبر ِ نُه توی ِ مرگ اندود . پنهان است .

حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است .

 

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت .

هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان ، نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین ، درختان اسکلتهای بلور آجین ، زمین دل مرده ، سقف آسمان کوتاه ، غبار آلوده مهر و ماه ، زمستان است .

 

تهران دی ماه – 1334 - مهدی اخوان ثالث ( م . امید )

کتاب زمستان

 

و دو سخن از جبران خلیل جبران :

( ای مردمان اُ رفالِس ، شما می توانید دُهُل را در پلاس بپیچید و سیمهای ساز را باز کنید ، اما کیست که بتواند چکاوک را از خواندن باز دارد ؟ ( کتاب پیامبر ) )

( نپرسید کشورتان چه کاری برای شما می تواند بکند ، بپرسید شما چه کاری می توانید برای کشورتان بکنید )

 

حرفهای خودم :

 الان میدان محسنی دیدن دارد ، شام غریبان حسین ( ع ) است . همیشه عادت کرده ایم صورت مسئله را پاک کنیم و آنوقت به دنبال پاسخ به پرسشی باشیم که سوالش را نمی دانیم ! و فقط می گوییم : چرا چنین است ؟ و نمی گوییم : چرا چنین شد ؟

نظرات 3 + ارسال نظر
سایه چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:45 http://sayehetanha.blogsky.com

سلام

هیچ میدونی چه وبلاگ بی‌نظیری داری؟
خیلی از دیدنش لذت بردم. ولی اون شعر قشنگت در ابتدای وبلاگ، شعریست که روزی یکی به من هدیه داد... و چقدر احساس غم کردم وقتی دوباره خوندمش.

امیدوارم هرگز غم حقیقی به خونه دلت قدم نذاره
ولنتاین مبارک

الهام یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 15:04

سلام
خسته نباشی
وبلاگتون عالیه به شماتبریک میگم
من می خوام یه وبلاگ بسازیم خوشحال می شم اگه راهنماییم کنید

الهام جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 22:09 http://ghasrekhiali.blogfa.com

حمیدرضا موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد