بیدار شو !

روزی ‹‹ عبدالله مبارک ›› به قصد دیدن بهلول به صحرا رفت .

 نزد او شد سلام کرد و گفت : ای بهلول ! از تو می خواهم که مرا پندی دهی که در دنیا چون باید زیست تا از معصیت دور بود که من مردی گنهکارم و از عهده ی نَفْس سرکش بر نمی آیم راهی بنما تا از دمِ مبارک ِ تو رستگاری یابم .

بهلول وی را گفت : ای عبدالله من خود سرگردانم و به خود درمانده ام ، از من چه توقعی داری ؟

اما ‹‹ عبدالله مبارک ›› در خواست خویش اصرار ورزید و گفت :

ای بهلول ! من از راه دوری آمده ام تا راه آخرت را به من بنمایی ، چرا خاموش شدی ؟

بهلول چون این سخنان از ‹‹ عبدالله مبارک ›› شنید به وی گفت : ای عبدالله ! پس با من شرط کن که چهار کنی تا تو را پند دهم .

‹‹ عبدالله مبارک ›› پذیرفت .

بهلول گفت : شرط اول آن است که وقتی گناه کنی و خلاف امر خدا نمایی روزی او نخوری !

 عبدالله چون این شنید گفت : پس رزق که خورم ؟

بهلول گفت : عبدالله ! تو مردی عاقل باشی ، دعوی بندگی کنی ، روزی او خوری و خلاف حکم او نمایی ، خود انصاف بده که شرط بندگی چنین باشد .

 

اما شرط دوم ! و آن این است که هرگاه خواستی معصیت کنی زنهار که در مُلک او نباشی !

عبدالله گفت : اما ای بهلول ! این از شرط اول مشکل تر است . همه جا مُلک حق تعالی است . کجا توانم شد ؟

بهلول گفت : آری عبدالله پس قبیح باشد که رزق او خوری ، در مُلک او باشی و فرمان او نبری !

 

اما شرط سوم ! آن است که اگر خواستی معصیت کنی جایی رو تا او تو را نبیند آن وقت هرچه می خواهی کن .

عبدالله گفت : ای بهلول ! این از همه مشکل تر است . حق تعالی به همه چیز دانا و بینا و در همه جا حاضر و ناظر است .

بهلول گفت : آری عبدالله چنین است .

 

و اما شرط چهارم ! آن است که در آن وقت که ‹‹ مَلکُ الموت ›› ناگاه نزد تو آید تا فرمان حق به جا آورد در آن ساعت او را گویی که مرا چند مهلت ده که از نزدیکان خود وداع کنم و از ایشان حِلیّت طلبم و توشه ی راه آخرت بردارم آن وقت قبضِ روحم کن !

عبدالله گفت : ای بهلول ! این ، مشکل ترین شرط هاست ، ‹‹ مَلکُ الموت ›› به هنگام سر آمدن عمر یک نَفَس مهلت ندهد .

بهلول گفت : آری ، عبدالله ! پس چون رزق او خوری ، و در مُلکِ او باشی و در همه حال او تو را بیند و نَفَسی بیشتر از آنچه مقدَّر است نتوانی ماند از خوابِ غفلت بیدار شو و در کار آخرت باش و کار امروز به فردا مینداز تا تو را در آخرت ندامتی نباشد .

 

جامع التمثیل

خدایا به من خیلی نزدیکی از ‹‹ من ›› به من نزدیکتر ،  اما افسوس که من از تو دورم به اندازه ی تمام گناه هایی که انجام دادم و علت این فاصله خود « من » .

نظرات 3 + ارسال نظر
اشکمهرکوچولو شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:48 http://www.ashkmehr.blogsky.com

سلام ٬ امیدوارم خوب باشین ٬ نوشتتون زیبا بود ٬ پیش منم بیاین ٬ خوشحال می شم ٬ در پناه آسمان ... bye bye honey

مرتضی مشیری سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 16:57

[ بدون نام ] چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 13:58

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد