ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
آهنگ وبلاگ برای مدتی عوض شد ؛ در مورد شعر ، تشبیهاتش بسیار زیباست . شاعر باید دیدش به اطراف ، متفاوت با دیگران باشد . در پناه خدا
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت ، سرها در گریبان است .
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را .
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند ، که ره تاریک و لغزان است .
و گر دست محبت سوی کس یازی ، به اکراه آورد دست از بغل بیرون ؛ که سرما سخت سوزان است .
نفس کز گرمگاه سینه میاید برون ، ابری شود تاریک .
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت .
نفس کاینست ، پس دیگر چه داری چشم ، زچشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین !
هوا بس ناجوانمردانه سردست ... آی ... دمت گرم و سرت خوش باد !
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای !
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش ِ مغموم .
منم من ، سنگ تیپا خورده ی رنجور .
منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور .
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بی رنگ بی رنگم .
بیا بگشای در ، بگشای ، دل تنگم .
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد .
تگرگی نیست ، مرگی نیست .
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است .
من آمدستم وام بگزارم . حسابت را کنار جام بگذارم .
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست .
حریفا ! گوش ِ سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان ست .
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده ، به تابوتِ ستبر ِ نُه توی ِ مرگ اندود . پنهان است .
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است .
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت .
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان ، نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین ، درختان اسکلتهای بلور آجین ، زمین دل مرده ، سقف آسمان کوتاه ، غبار آلوده مهر و ماه ، زمستان است .
تهران دی ماه – 1334 - مهدی اخوان ثالث ( م . امید )
کتاب زمستان
و دو سخن از جبران خلیل جبران :
( ای مردمان اُ رفالِس ، شما می توانید دُهُل را در پلاس بپیچید و سیمهای ساز را باز کنید ، اما کیست که بتواند چکاوک را از خواندن باز دارد ؟ ( کتاب پیامبر ) )
( نپرسید کشورتان چه کاری برای شما می تواند بکند ، بپرسید شما چه کاری می توانید برای کشورتان بکنید )
حرفهای خودم :
الان میدان محسنی دیدن دارد ، شام غریبان حسین ( ع ) است . همیشه عادت کرده ایم صورت مسئله را پاک کنیم و آنوقت به دنبال پاسخ به پرسشی باشیم که سوالش را نمی دانیم ! و فقط می گوییم : چرا چنین است ؟ و نمی گوییم : چرا چنین شد ؟
سلام
هیچ میدونی چه وبلاگ بینظیری داری؟
خیلی از دیدنش لذت بردم. ولی اون شعر قشنگت در ابتدای وبلاگ، شعریست که روزی یکی به من هدیه داد... و چقدر احساس غم کردم وقتی دوباره خوندمش.
امیدوارم هرگز غم حقیقی به خونه دلت قدم نذاره
ولنتاین مبارک
سلام
خسته نباشی
وبلاگتون عالیه به شماتبریک میگم
من می خوام یه وبلاگ بسازیم خوشحال می شم اگه راهنماییم کنید
حمیدرضا موفق باشی